(2) داستان موسی (ع) ومرد حکیم حضرت موسی یک روز با یک مرد حکیمی روبرو شد و از او کارهای خارق العاده ای دید . از او خواست که همسفرش شود. مرد به او گفت ای موسی تو نمی توانی به کار هایی که من می کنم صبر داشته باشی! موسی گفت : انشاءالله مرا مرد صبوری خواهی یافت. پس مرد از موسی (ع) قول گرفت که اگر هر کاری که کرد موسی از او علت را نپرسد و موسی نیز به او قول داد در این خصوص از او سژالی نپرسد. آنها مقداری راه پیمودند تا به دریا رسیدند . داستانی دیگر از قرآن کریم
داستانهای قرآنی(5)
داستان های قرآنی(4)
موسی ,مرد ,قول ,نپرسد ,ای ,یک ,از او ,موسی ع ,به او ,کاری که ,هر کاری
درباره این سایت